به نام خدا
می گویند کسی می آید؛
تمام لحظات حضورم را در جشن ، چشم به در دوخته بودم و چشمهایم انتظار ورود کسی را می کشید ، اما او نیامد. البته نه اینکه نیامده باشد؛ بلکه چشمهای من سعادت دیدن چشمهای مهربانش را نداشت.
چه جشنی بود امشب ... از یک طرف همه جا چراغونی ؛ گل ، نقل و نبات و شیرینی... آب و جارو و انتظار و از طرف دیگر ظاهر هایی که فکر نمی کنم مورد پسند امام آخر دین مبینمان باشد. دلم می خواهد همیشه باطنی مطابق با ظاهرم داشته باشم تا چشمان مولایم را خصوصا در شب میلادش ناخواسته نمناک نکنم ...
...
ای روز آفتابی!
ای مثل چشمهای خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می گذرد، هر روز در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
_قیصر امین پور_
عید بر همگان مبارک و ایام به کام
به یاد خدا
می گویند کسی می آید؛
تمام لحظات حضورم را در جشن ، چشم به در دوخته بودم و چشمهایم انتظار ورود کسی را می کشید ، اما او نیامد. البته نه اینکه نیامده باشد؛ بلکه چشمهای من سعادت دیدن چشمهای مهربانش را نداشت.
چه جشنی بود امشب ... از یک طرف همه جا چراغونی ؛ گل ، نقل و نبات و شیرینی... آب و جارو و انتظار و از طرف دیگر ظاهر هایی که فکر نمی کنم مورد پسند امام آخر دین مبینمان باشد. دلم می خواهد همیشه باطنی مطابق با ظاهرم داشته باشم تا چشمان مولایم را خصوصا در شب میلادش ناخواسته نمناک نکنم ...
...
ای روز آفتابی!
ای مثل چشمهای خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می گذرد، هر روز در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
_قیصر امین پور_
عید بر همگان مبارک و ایام به کام
به یاد خدا
نویسنده » Ambrosia » ساعت 1:7 صبح روز یکشنبه 87 مرداد 27