سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یه روز معمولی - رواق منظر چشم من آشیانه ی توست






درباره نویسنده
یه روز معمولی - رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
Ambrosia
من مثل هر روزم با آن نشانی های ساده و با همان امضا،همان نام و با همان رفتار معمولی ؛ مثل همیشه ساکت و آرام... این روزها تنها ، حس میکنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس میکنم از روزهای پیش قدری بیشتر این روزها را دوست دارم گاهی از تو چه پنهان با سنگ ها آواز می خوانم و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم گاهی نگاهم در تمام روز با عابران ناشناس شهر احساس گنگ آشنایی می کند گاهی دل بی دست و پا و سربزیرم را آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می کندحتی اگر می شد بگویم این روزها گاهی خدا را هم یک جور دیگر می پرستم قیصر امین پور
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مرداد 87


لینک دوستان
مائده
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یه روز معمولی - رواق منظر چشم من آشیانه ی توست

آمار بازدید
بازدید کل :7642
بازدید امروز : 25
 RSS 

   

به نام خدا
  دو روز قبل داشتم با یکی از رفقا از یه پیاده رو
رد می دم که مثل همیشه از در کتابفروشی مورد علاقه ام نتونستم بگذرم و
زانوانم سست شد و رفتم تو. سالاریهای بزرگ علوی رو گرفتم و نیایش دکتر شریعتی. سبک
نوشتن سالاریها جالبه ولی زیاد به مذاقم خوش نیومده فعلا.

دیروز هم در گیر یه سری کارهای جنجالی بودیم.
 یه دفتر دویست سیصد برگ عظیم الجثه برای یادداشت های فوق درسی! تا آخر تابستون و ترم  های آینده تو ذهنم بود که گیرش آوردم.
یه عالمه هم ورق کادوی آبی برای دیوار کنار تختم تو
خوابگاه.
از یه جنسی هم انتخابشون کردم که قابلیت کاغذی نداشته
باشن و نتونم روش چیزی بنویسم.
ایندفعه زود کارای رفتن رو انجام می دم که مثل پارسال یه سری از
تعلقات جا نمونن!

دوست گلم هم قراره تا چند روز دیگه پیداش بشه. دلم براش تنگ شده!
دیشب خسته بودم، برخلاف چند ماه گذشته ساعت ده خوابم برد و نتیجه اش این شد که ساعت چهار صبح بیدار شدم!
امروز ، یعنی چند لحظه ی پیش از خدا چیزی خواستم، می دونم
که اجابتش می کنه ، ولی نمی دونم کی! اگه هم برآورده نشد، باکی نیست ، ما
کماکان دوستش داریم...

نظام فکری ذهنم و خط مشی زندگیم تو ذهنم داره از هم می
پاشه! گاهی وقتا اینقدر فکر می کنم که همه چی برام بی معنی میشه و گاهی
وقتا هم اینقدر بیخیالم که همه فکر می کنن هیچ غصه ای تو زندگیم نیست.

دلم میخواد یه نفر پیدا بشه که به درونم پی ببره ؛ بر من واقف باشه بدون اینکه من چیزی بگم ...
خدای من ، فقط شما می تونید کمکم کنید و نه هیچ کس دیگه
... این جستجوهای متفرقه و به دنبال کسی گشتن همش از سر ضعف ایمانه ...
خدای من، کسی که تو را دارد؛ چه ندارد ؟ و کسی که تو را ندارد، چه دارد؟

به یاد خدا


نویسنده » Ambrosia » ساعت 5:32 صبح روز چهارشنبه 87 مرداد 30